« هوار ثانیه های زیر خاکستر »

ثانیه های باتو بودن ، مثل زغال مدفون شده زیر خاکستر -خاکتسر ساعات بی تو بودن - بالاخره میسوزاند !

« هوار ثانیه های زیر خاکستر »

ثانیه های باتو بودن ، مثل زغال مدفون شده زیر خاکستر -خاکتسر ساعات بی تو بودن - بالاخره میسوزاند !

۴۷

شبهایی سراسر شادی و سرمستی!

 شبهایی پر از نا امیدی و تاریکی!

 عمری به طولانی سوزش پنی سلین.

 نسبت لحظات من با خالق زمان چیست ؟

 از کدام دریچه معرفت نگاه کنم به آسمان و بخوانم محبت تو را ،

که ای آنکه«  نا خواسته » ، اجابت حیات کردی ...

 در ساعت« غم بنده خود »  کجای چتر اجابتت شامل «خیره سری های » او میشود؟

 سرزنش میکنی ؟!

 بعید است...

 واگر چه بنده تو در غمهای دیگران جز« سرزنش» غم خواری نداسته .

 

 ای نازنین !

 « مور روسیاه دل »  نخودی از  « غم »   بدندان  کشیده تا بارگاه سلیمانی تو .

۴۶

عالمت به گونه ایست که به راحتی میتوان بی خیالت بود و بی خیالت ماند.

دلها به گونه ایست که ...

 آنی نمیتوان بی خیالت بود و بی خیالت ماند.


انگار به همین خاطر است که  ... بازاری دارد صداهای بلند دنیا ...و تصاویر هزار رنگ ... که ولو ساعتی خفه میکند « گریه دل قنداقه پیچ بشر »  را ...


اگر چه ولو به « دقایقی  » قبل از  « مرگ خواب » ...

باید خلوتی داشت با « دل هق هق کن »  خاکستر نشین مان.

انگار هیچ خاکستری سوزش آنرا خفه نمیکند.