به یاد داری بر قله کوهی بودم ...
-بزرگ برای من و کوچک برای تو- ؟!
به یاد داری که « صاقانه » خواستم از تو ، پروازی بدون « بازگشت » را ؛
-صداقتی ، «زلال » برای من و « خام » برای تو- ؟ !
هبوط کردیم برای « پختگی » ...
اما ُ٬ سوختیم و خاکسترمان هم دیگر ، به گرد پای قله نوردانت نمیرسد !
خامی « کودکانمان » زیباتر نبود ؟!
سلام
این یکی خیلی دلنشین بود
خیلی قشنگ بود